خلاصه کتاب شهرهای سفید یوزف روت | هر آنچه باید بدانید

خلاصه کتاب شهرهای سفید ( نویسنده یوزف روت )

کتاب «شهرهای سفید» یوزف روت، یک جور سفرنامه خاص و تلخ از اروپای بین دو جنگ جهانیه که تصویر متفاوتی از این قاره زخم خورده رو بهمون نشون می ده. این کتاب، برخلاف خیلی از سفرنامه ها، فقط به دنبال نشون دادن زیبایی های توریستی نیست، بلکه با یک نگاه تیزبینانه و منتقدانه، روح واقعی شهرها و مردمانش رو به تصویر می کشه.

خلاصه کتاب شهرهای سفید یوزف روت | هر آنچه باید بدانید

تا حالا شده موقع خوندن یه کتاب، حس کنی نویسنده واقعاً تو رو با خودش برده وسطِ ماجرا؟ کتاب «شهرهای سفید» اثر یوزف روت، دقیقاً از اون دست کتاب هاست. یه سفرنامه، اما نه از اونایی که فقط از جاهای قشنگ تعریف می کنه و آدم دلش پرواز کنه بره اونجا. نه، این کتاب مثل یه دوربین قَدیمی می مونه که رو دست یه عکاس حرفه ای و البته کمی دل شکسته، رفته توی دلِ اروپای بین دو جنگ جهانی. جایی که زخم های جنگ اول هنوز تازه بود و سایه شوم جنگ دوم داشت یواش یواش خودش رو نشون می داد. یوزف روت، با چشم های یه روزنامه نگار تیزبین و قلب یه نویسنده دلسوز، شهر به شهر اروپا رو گشته و فقط از دیدنی ها نگفته؛ از ناگفته ها، از رنج ها، از امیدهای از دست رفته و از حال و روز مردمانی که توی اون روزگار غریب زندگی می کردن، برامون نوشته.

اینجا قرار نیست فقط یه معرفی خشک و خالی از کتاب داشته باشیم. می خوایم یه جوری توی دنیای «شهرهای سفید» غرق بشیم که انگار خودمون هم همسفر روت بودیم؛ لابه لای خیابون های خاک گرفته لیون قدم زدیم، سکوت غمگین وین رو حس کردیم و هیاهوی پر از فقر مارسی رو به چشم دیدیم. می خوایم بفهمیم چرا یوزف روت اینقدر خاصه و چرا این کتاب، با همه تلخی هاش، هنوز هم حرف های زیادی برای گفتن داره. آماده اید برای این سفر؟ پس بریم که شروع کنیم!

یوزف روت: نگاه منتقد یک روزنامه نگار

قبل از اینکه با یوزف روت همراه بشیم و پابه پای اون توی کوچه پس کوچه های اروپای صد سال پیش راه بریم، خوبه که یه کم این نویسنده رو بشناسیم. یوزف روت (Joseph Roth) یه نویسنده و روزنامه نگار اتریشی بود که توی سال ۱۸۹۴ به دنیا اومد و توی سال ۱۹۳۹ از دنیا رفت؛ درست وقتی که اروپا داشت دوباره وارد یه جنگ جهانی دیگه می شد. خودش می گفت یه روز از شدت استیصال خبرنگار شده، چون هیچ کار دیگه ای نمی تونسته بکنه. البته این تواضعشه وگرنه توی کار خودش، یه پا استاد بود.

شغل اصلی روت روزنامه نگاری بود و همین باعث شد که دید خیلی خاص و متفاوتی نسبت به دنیا پیدا کنه. اون فقط خبرها رو نمی نوشت، بلکه پشت پرده خبرها رو هم می دید و تحلیل می کرد. با قلمی تیزبین و زبانی گاهی تلخ و گزنده، اما همیشه پر از همدردی، به مسائل نگاه می کرد. روت کسی نبود که دنبال زیبایی های ظاهری و کارت پستالی شهرها باشه. اون می رفت توی دل شهر، با مردمش حرف می زد، به جزئیات زندگی شون دقت می کرد و سعی می کرد روح شهر رو پیدا کنه. مثل یه کارآگاه، دنبال ردپای تاریخ و فرهنگ توی زندگی مردم بود و می خواست بفهمه چطور اتفاقات بزرگ، مثل جنگ های جهانی، روی زندگی عادی آدم ها تاثیر می ذاره.

روت توی دورانی زندگی می کرد که اروپا تازه از جنگ جهانی اول بیرون اومده بود. امپراتوری ها فرو پاشیده بودن، فقر بیداد می کرد، مردم امیدشون رو از دست داده بودن و سایه شوم یک جنگ دیگه کم کم داشت روی قاره پهن می شد. همه این ها روی نگاه روت تاثیر گذاشت و باعث شد که نوشته هاش، چه رمان هاش و چه سفرنامه هاش مثل «شهرهای سفید»، آینه ای تمام نما از اون دوران پرآشوب باشه. اون نه فقط یک ناظر، که خودش هم بخشی از این زوال و ناامیدی رو حس می کرد و همین باعث می شد نوشته هاش اینقدر واقعی و تأثیرگذار بشن.

شهرهای سفید: از پاریس تا وین، در آستانه فاجعه

حالا که یوزف روت رو شناختیم، آماده ایم تا باهاش همراه بشیم توی این سفر عجیب و غریب به «شهرهای سفید». روت توی این کتاب، شهرهای اروپا رو فقط به عنوان یه سری مکان جغرافیایی نمی بینه، بلکه هر شهر براش مثل یه موجود زنده ست؛ موجودی که نفس می کشه، تاریخ داره، زخم های عمیق خورده و دردی پنهان رو توی خودش جا داده. این سفرنامه بیشتر از اینکه یه راهنمای توریستی باشه، یه جور کالبدشکافی از اروپای اون زمانه. بیاین با هم سری بزنیم به بعضی از این شهرها از دید روت:

لیون (Lyon): شهر ابریشم و فرسودگی

روت سفرش رو از لیون، شهری توی شرق فرانسه شروع می کنه. لیون رو به عنوان شهر ابریشم می شناسیم؛ شهری با سنت های قدیمی و کلیساهای باشکوه. اما روت چی می بینه؟ اون شهری رو می بینه که زیبایی گذشته اش، زیر لایه ای از چرک و آلودگی پنهان شده. درخت ها خاکستری شدن، ساختمون های قدیمی که زمانی خیلی شیک و مدرن بودن، حالا کثیف و فرسوده اند. می گه مردم یکشنبه ها رو بدون جشن و شادی نمی گذرونن، اما این جشن ها هم یه جورایی رنگ و بوی اجبار و تکرار دارن. اون تضاد طبقاتی رو هم توی شهر نشون می ده؛ یه بخش از شهر هنوز اعیانی و پر زرق و برقه، رستوران هاش موسیقی دارن و دخترها به دقت نت های موسیقی رو تمرین می کنن. اما در کنارش، رکود اقتصادی و یه جور مذهبی نمایی هم دیده می شه که روح شهر رو آزار می ده. ناهار که می شه، همه مغازه ها تعطیل می شن و خیابون ها خالی می شن؛ یه جور سکوت اجباری که آدم رو یاد رکود و تنهایی می ندازه.

وین (Vienna): شهر مردگان

از لیون میایم به وین، پایتخت سابق امپراتوری اتریش-مجارستان. شهری که زمانی قلب فرهنگ و موسیقی اروپا بود. اما از دید یوزف روت، وین تبدیل شده به «شهر مردگان». این اسم خودش همه چیز رو می گه. شهری که همه چیزش ثابت و بی روحه. زنان تمام روز پشت پنجره ها می نشینن و به گربه هاشون نگاه می کنن، خیابون ها خالی و ساکتن و خبری از شور زندگی نیست. وین برای روت، نمادی از پوچی و انزواست. معابد زیادی داره، اما از نظر روت، اونا هم توخالی و بی روح هستن و حاضر نیست پا توشون بذاره. روت به صراحت می گه که از وین خوشش نمی آد و اونجا رو شهر محبوبش نمی دونه. این نگاه، انعکاسی از دلشکستگی و ناامیدی روت از از دست رفتن شکوه گذشته و حال حاضرِ بی رمق وین، پس از فروپاشی امپراتوریه.

مارسی (Marseille): بندرگاه پرهیاهو، باطن رنجور

مارسی رو معمولاً به عنوان یه بندرگاه پرجنب وجوش و پرهیاهو می شناسیم. اما یوزف روت، در این شهر هم چیزی فراتر از ظاهر می بینه. اون بندرگاهی رو توصیف می کنه که پشت اون ظاهر پر سر و صدا و شلوغ، فقر، بی خانمانی و حاشیه نشینی بیداد می کنه. شهر پر از آدم هاییه که از سراسر دنیا به اینجا اومدن، اما نه برای زندگی بهتر، بلکه برای بقا. تضاد بین ظاهر پرجنب وجوش بندر و باطن رنجور جامعه، توی نوشته های روت به خوبی پیداست. این شهر هم مثل بقیه، زیر سایه سنگین مشکلات اقتصادی و اجتماعی دوران بعد از جنگ، دست و پا می زنه.

تورنن (Tournon) و له بو (Les Baux): در ویرانه های گذشته

روت توی سفرش به شهرهای کوچک تری مثل تورنن و له بو هم سر می زنه. له بو، با قلعه های ویرانش، یه تصویر خیلی تأثیرگذار از زوال تمدن رو نشون می ده. مردم توی ویرانه ها زندگی می کنن، نوزادان بین سنگ های قدیمی بزرگ می شن و جوون ها عاشقانه لابه لای دخمه ها پرسه می زنن. روت به وضوح می بینه که چطور مردم به گذشته ای محتوم چنگ زدن و زندگی شون رو با یادآوری شکوه از دست رفته می گذرونن. سال خورده ها راهنمای گردشگرها می شن و با نشون دادن سنگ ها و ویرانه ها، امرار معاش می کنن. این صحنه ها نمادی از بی پناهی و بی حاصلی مردم در برابر ویرانی های زمانه و از دست رفتن معنای زندگیه. اینجاست که روت حس می کنه این بی حاصلی صحرا، مردم رو هم بی حاصل کرده.

کل قلعه وسط صخره ها بود. صخره آن را به دنیا آورد و چند قرن روی زانوانش نگهش داشت. حالا صخره دوباره صخره است، دوباره می بالد، خودش را از نو می سازد و قلعه را می بلعد. هنوز در شکمش آدم زندگی می کند. له بو سیصد نفر جمعیت دارد که صد نفرشان در ویرانه ها زندگی می کنند.

آوینیون (Avignon): عظمت فراموش شده

آوینیون، شهر پاپ ها، تاریخی باشکوه و پررونق داشته. اما روت توی این شهر هم چیزی جز گذشته ای که در حال فراموشیه نمی بینه. تقابل عظمت تاریخی کلیساها و قصرهای پاپ با بی تفاوتی و رکود فعلی، از چشم روت پنهان نمی مونه. مردم انگار به این گذشته باشکوه عادت کردن و دیگه بهش توجهی نمی کنن؛ یا شاید از فرط مشکلات، دیگه رمقی برای اهمیت دادن به این شکوه از دست رفته ندارن.

نیم و آرل (Nîmes and Arles): بقایای امپراتوری

در نیم و آرل، روت با بقایای امپراتوری روم مواجه می شه؛ آمفی تئاترها و بناهای تاریخی که یادآور شکوه از دست رفته یک تمدن بزرگ هستن. اینجا هم تلاقی گذشته باشکوه با زندگی دشوار و فقر مردمِ حالِ حاضر دیده می شه. روت با مهارت نشون می ده که چطور این آثار تاریخی، به جای اینکه مایه فخر و مباهات باشن، تبدیل به پس زمینه ای برای زندگیِ سخت و بی پناه مردم شده ان.

تاراسکون و بوکر (Tarascon and Beaucaire): تکمیل پازل اروپا

روت به شهرهای کوچک تری مثل تاراسکون و بوکر هم سر می زنه. این مشاهدات، هرچند شاید توی کتاب به تفصیل بقیه شهرها نباشن، اما تکمیل کننده پازل بزرگتری هستن که روت از اروپای در آستانه فاجعه ترسیم می کنه. در مجموع، این سفرنامه ها یک تصویر یکپارچه از قاره ای رو به ما نشون می ده که از درون خالی شده، با زخم های جنگ دست و پنجه نرم می کنه و داره به سمت یک فاجعه بزرگتر پیش می ره.

تم ها و پیام های کلیدی کتاب شهرهای سفید

«شهرهای سفید» فقط یک سفرنامه ساده نیست. این کتاب، پر از پیام ها و تم های عمیقیه که یوزف روت با هوشمندی تمام توی دل نوشته هاش جا داده. اگه بخوایم اصلی ترین پیام ها رو بشناسیم، می تونیم به این موارد اشاره کنیم:

انحطاط و زوال اروپا: سایه جنگ و فقر

شاید اصلی ترین تم کتاب، حس انحطاط و زوال اروپاست. بعد از جنگ جهانی اول، قاره سبز دیگه اون قاره با شکوه و پر امید سابق نبود. فقر، بیکاری و بیگانگی اجتماعی مثل یه بیماری همه گیر شده بود. روت با مشاهده دقیقش از شهرهای مختلف، بهمون نشون می ده که چطور مردم هویت خودشون رو گم کردن، چطور جامعه از درون دچار پوکی شده و چطور زندگی های عادی، زیر بار مشکلات اقتصادی کمر خم کردن. شهرهای باشکوه، حالا شبیه پوسته ای توخالی از گذشته هستن.

تضاد سنت و مدرنیته: نبرد گذشته و حال

یکی دیگه از تم های مهم کتاب، نبرد بین گذشته با شکوه و حالِ ناامیدکننده ست. امپراتوری های بزرگ فرو پاشیده بودن و حالا جای اونا رو جمهوری های نوپا یا دولت های ضعیف گرفته بودن. روت توی هر شهری، بقایای عظمت گذشته (مثل قلعه ها، کلیساها و آثار رومی) رو در کنار فقر و مشکلات فعلی مردم قرار می ده. این تضاد، حس تلخی رو به خواننده منتقل می کنه؛ اینکه چطور گذشته ای پر از افتخار، نتونسته جلوی زوال حال رو بگیره و حتی گاهی خودش باری روی دوش مردم شده.

تنهایی و بیگانگی انسان مدرن: سرگردانی در میان شهرها

حس تنهایی و بیگانگی، چه توی خود یوزف روت و چه توی مردمی که توصیفشون می کنه، به وضوح دیده می شه. آدم ها توی شهرهای بزرگ و شلوغ، انگار گم شدن و ارتباط معناداری با هم ندارن. روت خودش هم مثل یه سرگردان دائمی توی این شهرهاست؛ یه ناظر بیرونی که هیچ جا احساس تعلق کامل نمی کنه. این تنهایی، انعکاس مستقیم حس انسان مدرن بعد از جنگ های بزرگه که ارزش هاش رو از دست داده و دیگه نمی دونه به چی باید تکیه کنه.

نگاه انتقادی به نهادها: مذهب، سیاست و پوچی ساختارها

روت از یه نگاه کاملاً انتقادی به نهادهای مذهبی و سیاسی استفاده می کنه. اون توی وین معابد زیادی رو می بینه که به نظرش پوچ و توخالی هستن. کلیساهای باشکوه لیون با اون همه پولی که صرف ساختشون شده، به نظر روت نماد مذهبی نمایی هستن تا اعتقاد واقعی. این نگاه نشون می ده که روت چقدر از بی تفاوتی و ناکارآمدی ساختارهایی که قرار بود به مردم کمک کنن، دلخور و ناامیده. اون پوچی رو نه فقط توی زندگی مردم، بلکه توی نهادهای رسمی هم می بینه.

پیش بینی فاجعه: سایه جنگ دوم بر سر اروپا

«شهرهای سفید» درست توی همون دورانی نوشته شده که بذر جنگ جهانی دوم کاشته می شد. روت با هوشمندی تمام، به طور ضمنی و از لابه لای توصیفاتش، داره به ما هشدار می ده که یه فاجعه بزرگتر در راهه. این حس ناامیدی، این زوال و این پوچی، همه دارن به سمتی می رن که قراره یک بار دیگه اروپا رو درگیر جنگی وحشتناک کنن. روت با بیان شرایط اروپا، ریشه های این فاجعه رو به تصویر می کشه و انگار داره به خواننده می گه: «نگاه کن، این ها همه نشونه ان. این سکوت و رکود، پیش از طوفانه.»

آه، آدم باید این جا مثل سنگ خاموش باشد و به این فکر کند که این قصر زمانی نماد یک دوره از تاریخ بشریت بوده است!

سبک و زبان یوزف روت در «شهرهای سفید»

چیزی که «شهرهای سفید» رو از یه سفرنامه معمولی جدا می کنه و بهش عمق و ماندگاری می بخشه، سبک خاص و زبان منحصر به فرد یوزف روته. قلم اون فقط گزارشگر نیست، بلکه نقاشیه که با کلمات، تصاویری زنده و ملموس از اروپا رو خلق می کنه.

شیوایی و دقت روزنامه نگارانه: کلمات به جای عکس

همونطور که گفتیم، یوزف روت یه روزنامه نگار قهار بود. همین پیشینه باعث شده که قلمش شیوایی و دقت فوق العاده ای داشته باشه. اون از زبان ساده، روشن و عاری از هرگونه اضافه گویی استفاده می کنه. انگار داره یه خبر دقیق رو می نویسه، اما این خبر فقط درباره اتفاقات نیست، درباره حس و حال و روحیه مردمه. روت با کمترین کلمات، بیشترین مفهوم رو منتقل می کنه و این نشون دهنده تسلطش بر زبان و نگارشه.

قدرت توصیف و تصویرسازی: جادوی کلمات

روت یک استاد به تمام معنا توی توصیف و تصویرسازی بود. با چند تا جمله کوتاه، می تونه فضاها و شخصیت ها رو اونقدر زنده کنه که انگار داری با چشم خودت می بینیشون. وقتی از درختان خاک گرفته لیون می گه یا زنان نشسته پشت پنجره وین رو وصف می کنه، تصویرش توی ذهن خواننده حک می شه. این قدرت تصویرسازی باعث می شه خواننده عمیقاً با متن ارتباط برقرار کنه و خودش رو همسفر روت بدونه.

لحن تلخ و گزنده اما همدلانه: منتقد دلسوز

لحن روت توی «شهرهای سفید» هم تلخه و هم گزنده. اون بی رحمانه مشکلات و زوال رو نشون می ده و از کنایه و طنز سیاه هم برای بیان انتقادهاش استفاده می کنه. اما این تلخی، خالی از همدلی نیست. روت برای آدم ها و سرزمین هایی که داره توصیف می کنه، دلسوزی عمیقی داره. اون نگران از دست رفتن زیبایی ها و انسانیت هاست و همین حس دلسوزی باعث می شه که نوشته هاش، با وجود تلخی، کاملاً انسانی و تأثیرگذار باشن. اون از بالا به پایین نگاه نمی کنه، بلکه خودش رو هم بخشی از این سرنوشت می دونه.

استفاده از طنز سیاه و کنایه: نیشخندی از سر درد

یوزف روت برای بیان نظرات انتقادی و گاهی دردناکش، از طنز سیاه و کنایه به خوبی استفاده می کنه. این طنز، نه برای خندوندن، بلکه برای تأکید بر پوچی و بی معنایی برخی وضعیت هاست. مثلاً وقتی از راهنماهای گردشگری له بو می گه که با نشان دادن سنگ های بی حاصل امرار معاش می کنن، یا از معابد توخالی وین حرف می زنه، یه نیشخند تلخ از سر درد رو به لب خواننده میاره. این شیوه، قدرت نفوذ پیام روت رو چند برابر می کنه.

چرا باید «شهرهای سفید» را خواند؟

شاید بپرسی توی این دنیای پر از کتاب های جدید و پرفروش، چرا باید بریم سراغ یه کتاب قدیمی تر مثل «شهرهای سفید» یوزف روت؟ حقیقتش اینه که این کتاب، فراتر از یک سفرنامه معمولیه و ارزش های زیادی داره که باعث می شه خوندنش رو به شدت بهتون توصیه کنم:

فراتر از یک سفرنامه: ارزش های تاریخی، جامعه شناختی و ادبی

«شهرهای سفید» فقط یه گزارش از سفر به شهرهای مختلف نیست. این کتاب، یه سند تاریخی ارزشمنده که به ما نشون می ده اروپای بین دو جنگ جهانی، اون روی دیگه اش چی بود. از نظر جامعه شناختی، این کتاب یه تحلیل عمیق از حال و روز مردم، فقر، بیگانگی و اثرات جنگ روی جامعه ارائه می ده. از لحاظ ادبی هم که گفتیم، قلم روت بی نظیره و خوندنش، یه تجربه ادبی غنی به حساب میاد.

درک عمیق تر از ریشه های مشکلات اروپا: چرا اینطور شد؟

اگه دوست دارین ریشه های خیلی از اتفاقات مهم قرن بیستم اروپا رو درک کنید، «شهرهای سفید» مثل یه پازل گمشده می مونه. روت بهمون نشون می ده که چطور فقر، ناامیدی و زوال فرهنگی و اجتماعی، مثل یه زمینه برای وقوع جنگ جهانی دوم عمل کردن. خوندن این کتاب، بهمون کمک می کنه بفهمیم چطور یه قاره باشکوه، می تونه اینقدر عمیقاً بیمار بشه و چه فجایعی از دل این بیماری بیرون میاد.

آشنایی با یکی از برجسته ترین نویسندگان آلمانی زبان

یوزف روت از نویسندگان مهم و تأثیرگذار آلمانی زبانه که متاسفانه اونقدر که باید، توی ایران شناخته شده نیست. «شهرهای سفید» یه فرصت عالیه تا با قلم بی نظیر و نگاه متفاوت این نویسنده بزرگ آشنا بشیم و شاید بعدش سراغ رمان های شاهکارش مثل «مارش رادتسکی» یا «عصیان» بریم.

درس هایی برای امروز: پژواک گذشته در حال

با اینکه «شهرهای سفید» حدود صد سال پیش نوشته شده، اما حرف هاش برای دنیای امروز ما هم کلی درس داره. وقتی روت از فقر، بیگانگی، زوال فرهنگی و بی تفاوتی نهادها حرف می زنه، شاید خیلی از ما بتونیم شباهت هایی رو با چالش های امروز جهان پیدا کنیم. این کتاب به ما یادآوری می کنه که چطور غفلت از مشکلات اجتماعی و اقتصادی، می تونه منجر به فجایع بزرگتر بشه و چقدر مهمه که به روح و حال و روز جامعه، بیشتر توجه کنیم.

پس اگه دنبال یه کتاب هستید که هم سفر باشه، هم تاریخ رو ورق بزنه و هم عمیقاً به فکر فرو ببره، «شهرهای سفید» یوزف روت قطعاً یکی از بهترین انتخاب هاست.

جمع بندی: پژواک شهرهای سفید

«شهرهای سفید» یوزف روت یه جورایی مثل یه عکس قدیمی و سیاه و سفیده که از آلبوم اروپا برداشته شده. این کتاب نشون می ده که چطور پشت اون ظاهر پر زرق و برق و باشکوهی که از اروپا می شناسیم، یه اروپای دیگه هم وجود داشته؛ اروپایی بیمار، خسته و در آستانه یه فاجعه بزرگتر. روت با قلم قدرتمند و نگاه تیزبینش، نه فقط شهرها رو بهمون نشون می ده، بلکه روح اونا و آدم هاشون رو برامون کالبدشکافی می کنه.

این کتاب یه تلنگره، یه دعوت به تفکر عمیق تر درباره تاریخ، اجتماع و انسانیت. «شهرهای سفید» با همه تلخی هاش، اثری ماندگاره که هر خواننده ای رو به فکر فرو می بره. خوندن این کتاب، بهمون یادآوری می کنه که گذشته چقدر می تونه روی حال و آینده تاثیر بذاره و چقدر مهمه که از اشتباهات تاریخی درس بگیریم. این سفرنامه، سفر به گذشته ایه که پژواکش هنوز هم توی دنیای امروز ما شنیده می شه و باعث می شه به خیلی چیزها عمیق تر نگاه کنیم.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب شهرهای سفید یوزف روت | هر آنچه باید بدانید" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب شهرهای سفید یوزف روت | هر آنچه باید بدانید"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه