
معرفی و نقد سریال سومین روز
سریال «سومین روز» (The Third Day) با اتمسفری گیرا و داستانی پر از ابهام، شما را به جزیره ای مرموز می برد که مرز واقعیت و توهم در آن حسابی در هم تنیده می شود.
اگه از اون دسته آدما هستید که دوست دارن یه سریال روانشناختی و معمایی حسابی ذهنشون رو درگیر کنه، پس «سومین روز» یکی از انتخاب های خاصیه که حتماً باید بهش فکر کنید. این مینی سریال دیدنی، محصول مشترک شبکه های معروف HBO و Sky Atlantic هست و تو سال ۲۰۲۰ پخش شد. با اینکه فقط ۶ قسمت داره، ولی می تونه یه تجربه فراموش نشدنی براتون رقم بزنه. ژانر این سریال درام روانشناختی، وحشت فولکلور و معماییه و می تونه شما رو به یه سفر پر از ابهام به یه جزیره مرموز ببره. جود لا و نائومی هریس هم که دو ستاره بزرگ این سریال هستن، با بازی های درخشانشون به این فضای عجیب و غریب حسابی جون دادن. تو این مقاله قراره یه نقد جامع و کامل از «سریال سومین روز» داشته باشیم و از فضاسازی بی نظیرش بگیریم تا نقاط قوت و ضعف داستان و بازیگری ها. پس اگه می خواید بدونید این سریال ارزش تماشا کردن رو داره یا نه، باهام همراه بشید!
داستان سریال The Third Day: گم شدن تو یه جزیره پر رمز و راز
سریال «روز سوم» یه ساختار خیلی متفاوت و جالبی داره. این مجموعه به سه بخش اصلی تقسیم شده: «تابستان»، «پاییز» و «زمستان». این تقسیم بندی نه فقط تو اسم اپیزودها، بلکه تو حال و هوا، شخصیت های اصلی و حتی سبک بصری سریال هم حسابی خودش رو نشون میده و یه جورایی داستان رو جذاب تر می کنه. بیایید نگاهی بندازیم به ماجراهای هر بخش، البته بدون اینکه بخوایم اسپویلرهای گنده بدیم که مزه داستان براتون نپره!
بخش تابستان: آغاز سرگردانی سم تو جزیره اُسی
تو سه قسمت اول سریال، داستان رو از دید سم (با بازی بی نظیر جود لا) دنبال می کنیم. سم یه مردیه که حسابی با غم و اندوه یه اتفاق تلخ تو زندگیش دست و پنجه نرم می کنه. یه روز اتفاقی پاش به جزیره اُسی باز میشه؛ یه جای دورافتاده و مرموز تو شرق انگلستان. اولین قدم سم به این جزیره، نجات دادن یه دختربچه مرموز به اسم اپونا از یه موقعیت خطرناکه. همین کار باعث میشه سم کم کم با ساکنین عجیب و غریب جزیره، مثل خانواده مارتین که یه مسافرخونه دارن، آشنا بشه.
جزیره اُسی یه جای کاملاً خاصه. تنها راه ارتباطیش با دنیای بیرون، یه میان گذره که فقط تو ساعات خاصی از شبانه روز و وقتی جزر و مد نیست، میشه ازش رد شد. همین موضوع یه حس انزوا و قطع ارتباط به آدم میده. موبایل ها اونجا آنتن نمی دن و کلاً انگار وارد یه دنیای دیگه میشید. هرچی سم بیشتر تو جزیره می مونه، اتفاقات عجیب وغریب تر میشن و مرز بین واقعیت و توهم براش کمرنگ تر و نامفهوم تر میشه. تو این بخش، فضاسازی و حس وهم آلود سریال حسابی به چشم میاد و بیشتر اتفاقات از دید پریشان و سردرگم سم روایت می شن. جود لا در روز سوم با بازی فوق العاده ش، تمام این حس های سم، از پریشانی و اندوه گرفته تا گیجی و ترس رو عالی نشون میده و واقعاً مخاطب رو با خودش همراه می کنه. سم کم کم با آیین ها و باورهای عجیب مردم جزیره روبرو میشه و همین موضوع اون رو بیشتر تو دام جزیره می کشه.
بخش پاییز: یه تجربه زنده و متفاوت
«پاییز» اسم یه اپیزود کاملاً خاص و منحصر به فرده که بین بخش تابستان و زمستان قرار می گیره. این قسمت در واقع یه رویداد زنده ۱۲ ساعته بود که شبکه HBO به صورت آنلاین پخش کرد. هدف اصلیش این بود که بیننده رو حسابی غرق کنه تو اتمسفر جزیره و حس حضور مستقیم تو مراسم و جشن های خاص مردم اُسی رو بهش بده. تو این اپیزود، دوربین آزادانه تو جزیره می گشت و بخش هایی از زندگی روزمره و آیین های مرموز اونجا رو نشون می داد. خیلی ها از این ایده استقبال کردن، چون یه جورایی مرز بین سریال و واقعیت رو از بین می برد و یه تجربه هنری و تعاملی جدید رو ارائه می داد.
بخش زمستان: ورود هلن به جزیره معمایی
بعد از اون پرش زمانی بلند و تجربه بخش پاییز، وارد سه قسمت پایانی سریال یا همون بخش «زمستان» میشیم. اینجا دیگه شخصیت اصلی داستان سم نیست و ما با هلن (با بازی قدرتمند نائومی هریس) و دو دخترش به اسم های الی و تالولا آشنا میشیم. هلن برای جشن تولد دختر بزرگش، الی، به جزیره اُسی اومده. اما جزیره تو این فصل حسابی فرق کرده؛ فضای سرد و خاکستری داره و آشفتگی توش بیداد می کنه. یه جورایی انگار زمستون جزیره با تابستونش از زمین تا آسمون فرق داره.
هلن برخلاف سم، اتفاقی به جزیره نیومده. اون دنبال یه حقیقت خاصه و انگار یه جور ماموریت شخصی داره که اونو به این مکان کشونده. تو این بخش، هلن هم با خانواده مارتین و باقی ساکنین جزیره روبرو میشه و کم کم پرده از رازهای پنهان این مردم و آیین هاشون برداشته میشه. «نقد بازیگران روز سوم» تو این بخش هم نشون میده که نائومی هریس با بازی درخشانش، یه مادر مصمم و قوی رو نشون میده که برای پیدا کردن جواب هاش، از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنه. تغییر فضای بصری و لحن داستان بین تابستون و زمستون خیلی هوشمندانه ست و نشون میده که چقدر دیدگاه و حال و هوای ذهنی شخصیت اصلی روی نحوه روایت داستان و حتی ظاهر دنیای اطرافشون تاثیر میذاره. این تضاد، سریال رو از یکنواختی درمیاره و یه لایه عمیق تر بهش اضافه می کنه.
تحلیل و نقد سریال The Third Day: از زیبایی خیره کننده تا مشکلات روایی
خب، حالا بریم سر اصل مطلب! «معرفی و نقد سریال سومین روز» باید جامع و بی طرفانه باشه. «سومین روز» مثل خیلی از سریال ها، هم نقاط قوت خودش رو داره که حسابی دل آدم رو می بره، هم یه سری ضعف هایی که گاهی ممکنه کلافه تون کنه. بیایید با هم ببینیم این سریال کجاها گل کاشته و کجاها شاید می توانست بهتر باشه تا یه شاهکار تمام عیار بشه.
نقاط قوت: زیبایی های خیره کننده و بازی های بی نظیر
فضاسازی و اتمسفر بی نظیر: جزیره ای که نفست رو می گیره!
اگه بخوام از یه چیزی تو این سریال تعریف کنم که حرف نداره، اون فضاسازیش و «بررسی اتمسفر سریال The Third Day» هست! «سومین روز» از همون اولش، با نشون دادن طبیعت سرسبز و ساحلی شرق انگلستان، چشمتون رو می دزده. این جزیره یه حس وهم آلود و در عین حال گیرایی داره که آدمو میخکوب می کنه. محیط های حومه ی شهر، جاده های خاکی تقریباً متروکه، اسب هایی که آروم تو چمن ها چرا می کنن، میان گذری که هر روز صبح مثل یه راه جادویی از زیر آب بیرون میاد و به یه جزیره اسرارآمیز وصل میشه، و کلبه های قدیمی و دنج، همه و همه یه تصویر فراموش نشدنی تو ذهنتون ثبت می کنن.
سبک بصری سریال یه ته مایه اکسپرسیونیستی داره؛ یعنی همه چیز نه اون چیزی که واقعاً هست، بلکه اون چیزی که بعد از عبور از فیلتر احساسات پرالتهاب بیننده باقی می مونه، به نظر می رسه. رنگ ها بیش از حد معمول اشباع شده ان، گرمای خورشید رو می تونی روی پوستت احساس کنی، رطوبت کلافه کننده هوا هر دم و بازدم رو سخت تر می کنه، و بوی تند نمک دریا به مشامت می رسه. کارگردانی هنری و استفاده هوشمندانه از رنگ ها و نورپردازی، مخصوصاً تو بخش تابستون، اونقدر خاصه که انگار دارید یه تابلوی نقاشی متحرک می بینید.
پلان سکانس های طولانی و خلاقانه، مخصوصاً تو صحنه های جشن و مراسم جزیره نشین ها، حس سورئال بودن رو دوچندان می کنه. از پرواز کردن کاراکترها تو هوا تا هجوم مورمورکننده و ناگهانی ملخ های نارنجی رنگ که آسمون رو سیاه می کنن، همه و همه یه حس خاص و دلهره آور به آدم میدن. این فضاسازی اونقدر قویه که می تونه خیلی از ضعف های دیگه سریال رو بپوشونه و واقعا مخاطب رو تو خودش غرق می کنه، انگار خودش تو اون جزیره گیر افتاده.
بازیگری درخشان: جود لا و نائومی هریس، ستاره های درخشان جزیره
یکی دیگه از برگ های برنده «سریال سومین روز»، بدون شک بازی بازیگرای اصلیشه. جود لا در روز سوم یه نقش آفرینی فراموش نشدنی داره. اون حس غم، پریشانی و گیجی سم رو اونقدر واقعی نشون میده که دل آدم براش کباب میشه. سمی که دنبال یه راه فرار از غمش می گرده و تو این جزیره مرموز گم میشه. اون پوسته ای به ظاهر محکم داره، اما زیرش یه عالمه درد و رنج پنهانه که جود لا عالی از پس نشون دادن این تضاد برمیاد.
از اون طرف، نائومی هریس هم تو بخش زمستون، حرف نداره. هلن یه مادر قویه که با تمام وجودش دنبال حقیقت می گرده و هیچ ترسی از روبرو شدن با واقعیت های تلخ نداره. بازی پرقدرت و مصمم هریس، خصوصا وقتی راز اصلیش فاش میشه، حسابی مخاطب رو میخکوب می کنه و به تنهایی می تونه سریال رو بعد از قسمت های اولیه دوباره جون بده. ما تا قبل از پایان بندی اپیزود چهارم دقیقاً نمی دونیم انگیزه واقعی هلن برای موندن تو جزیره چیه، اما بازی هریس اونقدر لایه های نامحسوس داره که ما رو برای فهمیدن افکار این زن کنجکاو می کنه. بازیگرای مکمل هم واقعا خوبن و به خصوص نقش آفرینی امیلی واتسون و پدی کانسیداین به عنوان خانواده مارتین، یه حس مرموز و بامزه و گاهی هم ترسناک به سریال میده.
«بازی بی نظیر جود لا و نائومی هریس، به سریال روح می بخشد و مخاطب را تا اعماق شخصیت هایشان می کشاند.»
تصویربرداری و کارگردانی خلاقانه: روایت بصری بی نظیر
تیم کارگردانی و تصویربرداری «سومین روز» واقعا دست مریزاد داره! از پلان سکانس های طولانی که حس تعلیق رو زیاد می کنه، تا زوایای خاص دوربین که گاهی حس می کنید خودتون تو اون لحظه گیر افتادید، همه و همه به خلق یه اتمسفر بی نظیر کمک کردن. مثلاً کلوزآپ های فراوان از صورت گیج پروتاگونیست و خارج از فوکوس نگه داشتن فضای مات و کدر اطرافش، حس توهم و واقعی نبودن رو به مخاطب منتقل می کنه.
تفاوت بصری بین بخش «تابستان» و «زمستان» هم خیلی هوشمندانه ست و نشون میده چطور حال و هوای ذهنی شخصیت ها روی دنیای اطرافشون تاثیر میذاره. این تفاوت، سریال رو از یکنواختی درمیاره و یه لایه عمیق تر بهش اضافه می کنه. مثلاً تو بخش تابستون همه چی پررنگ و گرمه و تو زمستون سرد و خاکستری، که این خودش نشون دهنده وضعیت روحی سم و هلنه.
نقاط ضعف و چالش ها: کاش می شد بهتر باشه!
فیلم نامه و مشکلات روایی: معمایی که گاهی کلافه کننده میشه
راستش رو بخواید، با وجود همه تعریف هایی که از فضاسازی و بازیگری شد، «سومین روز» تو بخش فیلم نامه و روایت داستان، جاهایی حسابی لنگ می زنه. سرعت (Pacing) داستان تو بعضی قسمت ها زیادی کُنده و معماها بیش از حد کش میان، بدون اینکه پیشرفت خاصی توشون ببینیم. یه جورایی حس می کنید سریال داره وقت تلف می کنه تا به یه جایی برسه که تهش چندان هم جذاب نیست. این «نقد سریال The Third Day» تو این بخش اینه که گاهی از کلیشه های ژانر وحشت فولکلور استفاده می کنه، اما عمق لازم رو بهشون نمیده.
مثلاً کاراکتر سم تو بخش اول زیادی منفعل عمل می کنه و بیشتر از اینکه خودش تصمیم بگیره و داستان رو پیش ببره، بقیه اونو اینور و اونور می کشن. این مشکل قهرمان منفعل در بخش سم، کمی از جذابیت داستان کم می کنه. اون مدام بین شخصیت های مکمل پاس کاری میشه و منتظر اتفاقی می مونه تا واکنشی نشون بده، نه اینکه خودش کنشگر باشه. یکی از مشکلات آزاردهنده دیگه، اکسپوزیشن های ناگهانی هستن. یعنی چی؟ یعنی وقتی سریال حسابی تعلیق ایجاد می کنه و شما رو مشتاق می کنه که رازها رو کشف کنید، یهو یه نفر پیدا میشه و تو چند ثانیه همه چی رو لو میده و حس هیجان رو از بین می بره. مثل بادکنکی که پر از هواست، ولی قبل از اینکه بترکه، بادش خالی میشه. این مدل داستان گویی می تونه برای مخاطب آزاردهنده باشه و اتمسفر طلسم کننده سریال رو بشکنه.
توسعه شخصیت ها و مضامین: ابهام بیش از حد
برخی از شخصیت های مکمل، مثل جس، اونقدر که باید عمق پیدا نمی کنن و فرصت های زیادی برای پرداخت بهترشون از دست میره. با اینکه جس تو نیمه دوم سریال نقش مهمی داره، اما نویسنده ها کمتر بهش توجه می کنن. ابهام بیش از حد تو برخی جنبه های داستان، به جای اینکه کنجکاوی برانگیز باشه، گاهی فقط باعث سردرگمی میشه. شما می مونید که خب، هدف اصلی سریال چیه؟ آیا این سریال به اهداف مضمونی خودش می رسه یا فقط یه سری ایده های خام رو مطرح می کنه و ولشون می کنه؟ یه جورایی حس می کنید سریال، خودش با خودش کنار نیومده که می خواد مردم جزیره رو آدمای خرافاتی ببینه یا آدمایی که از غم و اندوه به یه باور خاص پناه بردن. این عدم شفافیت تو پرداخت مضامین، باعث میشه گاهی اوقات اهداف سریال گنگ و نامشخص به نظر برسه.
مضامین اصلی و پیام های پنهان در سریال روز سوم
«سریال سومین روز» فقط یه داستان معمایی و ترسناک نیست، بلکه کلی حرف برای گفتن داره و به مضامین عمیقی می پردازه که حسابی ذهن رو درگیر می کنه و بهش عمق میده. این مضامین هستن که این سریال معمایی HBO رو فراتر از یه داستان ساده می برن.
غم، فقدان و پذیرش: رویارویی با دردهای درونی
یکی از مهم ترین و پررنگ ترین مضامین سریال، بحث غم و از دست دادنه. هم سم و هم هلن هر دو با فقدان عزیزاشون دست و پنجه نرم می کنن و سریال نشون میده که چطور این غم می تونه روی تصمیمات آدم تاثیر بذاره و اونو به سمت راه های عجیب و غریب بکشونه. سم تو این جزیره دنبال یه جور تسکین از عذاب وجدانشه و از حقیقت فرار می کنه، و هلن هم با واقعیت از دست دادن فرزندش روبرو شده و دنبال جواب می گرده و حاضر نیست توهم رو قبول کنه. این تقابل دو دیدگاه کاملاً متفاوت نسبت به غم و پذیرش اون، حسابی جذابه و هسته اصلی درام سریال رو تشکیل میده.
ایمان، باور و خرافات: تقابل آیین های کهن و دنیای مدرن
تو جزیره اُسی، آیین های باستانی و باورهای عجیب یه بخش جدانشدنی از زندگی مردمشه. سریال به خوبی تقابل بین این آیین ها و دنیای مدرن رو نشون میده. آیا این باورها واقعاً جادویی هستن و جزیره قلب دنیاست، یا فقط خرافاتی هستن که مردم برای فرار از واقعیت های تلخ بهشون چنگ می زنند؟ این سوال تو تمام مدت سریال با بیننده همراهه و یه سریال ترسناک روانشناختی رو بهمون نشون میده که توش مرز ایمان و جنون حسابی نازکه. مردم جزیره به یه سری سنت های خاص پایبندن که برای غریبه ها خیلی عجیب و حتی ترسناکه، اما برای خودشون یه جور راه نجاته.
هویت و جایگاه فرد در جامعه: جزیره، پناهگاه یا زندان؟
جزیره اُسی برای شخصیت ها یه مکان دوگانه ست: هم می تونه یه پناهگاه باشه برای کسایی که دنبال آرامش از دنیای بیرون هستن و می خوان از نو شروع کنن، هم می تونه یه زندان باشه که اونا رو تو خودش گیر می ندازه و رهاشون نمی کنه. سریال نشون میده که چطور هویت هر فرد تو دل این جامعه بسته و عجیب و غریب تغییر می کنه و آیا می تونه جایگاهش رو پیدا کنه، یا تو این مکان گم میشه. مرز بین انتخاب آزادانه و جبر محیطی حسابی تو این سریال نازکه.
واقعیت در مقابل توهم: مرز باریک خیال و حقیقت
همونطور که قبلاً هم گفتم، «سومین روز» حسابی رو این موضوع مانور میده که چی واقعیته و چی توهمه. خیلی وقت ها شما نمی دونید که صحنه ای که دارید می بینید، واقعاً داره اتفاق می افته یا فقط زاده ذهن پریشان یکی از شخصیت هاست که تو جزیره گیر افتاده. این ابهام، یکی از جذابیت های اصلی سریاله و باعث میشه تا آخرش ذهنتون درگیر بمونه و مدام فکر کنید که آیا همه این اتفاقات واقعی هستن یا فقط یه بازی ذهن؟
مقایسه سریال The Third Day با آثار مشابه: کپی یا الهام؟
«سومین روز» تنها سریال با محوریت فرقه های مرموز و وحشت فولکلور نیست. این ژانر طرفدارهای خاص خودش رو داره و کلی اثر دیگه هم تو این فضا ساخته شده. بیایید ببینیم «سریال روز سوم» چقدر شبیه یا فرق داره با بقیه و آیا تونسته از سایه آثار پیشین خودش بیرون بیاد یا نه.
مقایسه با میدسامر (Midsommar) و مرد حصیری (The Wicker Man)
اگه از طرفداران ژانر وحشت فولکلور The Third Day هستید، حتماً «میدسامر» یا «مرد حصیری» (چه نسخه اورجینال ۱۹۷۳، چه بازسازی نیکولاس کیج) رو دیدید. «سومین روز» حسابی از این دو فیلم الهام گرفته، مخصوصاً تو فضاسازی، آیین ها و مراسم عجیب وغریب فرقه ها. حس انزوا، سنت های کهن، قربانی های آیینی و یه جامعه بسته که مهموناش رو به بازی می گیره، همه اینها تو هر سه اثر به چشم می خوره و سریال رو در دسته سریال های شبیه روز سوم قرار میده.
اما خب، فرق اصلی چیه؟ خیلی ها اعتقاد دارن که «سومین روز» نتونسته عمق و بار دراماتیک «میدسامر» یا «مرد حصیری» رو تکرار کنه. گاهی اوقات فقط عناصر سطحی این ژانر رو کپی کرده و بهشون عمق کافی نداده. «میدسامر» تونست با همون کلیشه ها، یه داستان حسابی عمیق و پر از استعاره بگه و شخصیت ها رو در بستر اتفاقات پیش ببره، اما «روز سوم» تو این زمینه کمی لنگ می زنه و بیشتر شبیه یه تقلید بی هویته. در واقع، اگه سم کمی با این ژانر آشنا بود، به محض دیدن جزیره و مردمش، پا به فرار می ذاشت!
باقی ماندگان (The Leftovers) و کاراگاه حقیقی (True Detective)
«سومین روز» تو بحث بحران ایمان، غم و فضاسازی اتمسفریک، شباهت هایی به سریال هایی مثل «باقی ماندگان» و «کاراگاه حقیقی» (مخصوصاً فصل اولش) هم داره. هر سه سریال به کاراکترهایی می پردازن که با فقدان و سردرگمی دست و پنجه نرم می کنن و دنبال یه جواب تو دنیای عجیب و غریب اطرافشون می گردن. لوکیشن های خاصی که انگار تقدس دارن هم تو هر سه سریال مشترکه.
اما «باقی ماندگان» یه سر و گردن بالاتره. اون سریال تونست یه دنیاسازی بی نظیر داشته باشه و مرز بین واقعیت و ماورالطبیعه رو جوری محو کنه که شما ندونی چی واقعیته و چی نه. اعتقادات دیوانه وار بعضی از کاراکترها تو «باقی ماندگان» از تجربه های شخصی شگفت انگیزشون سرچشمه می گرفت، اما «سومین روز» هرگز به اون دنیاسازی انعطاف پذیری که بی وقفه بین خیال و واقعیت در نوسانه، دست پیدا نمی کنه. تو «باقی ماندگان»، حتی مضحک ترین باورها هم منطق خاص خودشون رو دارن و با داستان گره می خورن و باعث همدلی میشن، اما تو «سومین روز» گاهی اوقات این باورها زیادی احمقانه و سطحی به نظر می رسن، بدون اینکه دلیل عمیقی پشتشون باشه.
««روز سوم» از لحاظ اتمسفر و فضای وهم آلود عالیه، ولی تو داستان گویی و پرداخت عمیق مضامین، باید از «باقی ماندگان» درس می گرفت.»
جزیره شاتر (Shutter Island)
تو بحث ابهام بین واقعیت و توهم، «جزیره شاتر» اسکورسیزی یه نمونه عالیه و «سومین روز» هم تو این زمینه شبیهش عمل می کنه. تو هر دو اثر، ذهن شخصیت اصلی درگیر یه سری توهمات و واقعیت های در هم تنیده میشه که تشخیصشون از هم سخته و مخاطب رو هم حسابی سردرگم می کنه. شوک های روانی، پیچش های داستانی و به چالش کشیدن سلامت روان شخصیت ها، تو هر دو به چشم می خوره و باعث میشه تا آخر داستان حدس بزنید چی واقعیته و چی نه.
جمع بندی: آیا تماشای «سومین روز» ارزشش رو داره؟
خب، به آخر خط رسیدیم! «معرفی و نقد سریال سومین روز» نشون داد که این اثر، یه تجربه خاص تو دنیای سریال هاست. اگه بخوام یه جمع بندی کلی بکنم و ببینم «The Third Day ارزش دیدن» داره یا نه، باید بگم:
«روز سوم» مثل یه طبل توخالی نیست که هیچ ایده ای نداشته باشه، بلکه بیشتر شبیه یه لیوان نیمه پُره. ایده های بالقوه خیلی خوبی داره، اما گاهی فقط بهشون نوک می زنه و تا تهش نمیره. این سریال جدید جود لا با اینکه می تونست یه شاهکار باشه، ولی خب، گاهی اوقات می بینید که ایده ها، اونقدر که باید به بار نمیشینن.
نقاط قوت:
- فضاسازی و اتمسفر بی نظیر و خیره کننده که شما رو تو خودش غرق می کنه و حسابی دلهره آوره.
- بازی های درخشان و پرقدرت جود لا و نائومی هریس که واقعا بار سریال رو به دوش می کشن و نقاط ضعف فیلم نامه رو پوشش می دن.
- کارگردانی و تصویربرداری خلاقانه و هنرمندانه که از لحاظ بصری سریال رو منحصر به فرد می کنه.
- پرداختن به مضامین عمیق مثل غم، ایمان و هویت که جای فکر کردن دارن و به سریال عمق می دن.
نقاط ضعف:
- فیلم نامه و مشکلات روایی، خصوصاً کش دار بودن معماها و اکسپوزیشن های ناگهانی که تعلیق رو از بین می برن.
- ضعف تو پرداخت و توسعه برخی شخصیت های مکمل که می تونستن پررنگ تر باشن.
- ابهام بیش از حد که گاهی به جای جذابیت، باعث سردرگمی مخاطب میشه و هدف نهایی سریال رو نامشخص می کنه.
در کل، اگه از سریال های ترسناک روانشناختی و معمایی اتمسفریک که ذهنتون رو حسابی درگیر می کنن خوشتون میاد و خیلی به جزئیات فیلم نامه و منطق بعضی اتفاقات گیر نمیدید، «سریال روز سوم» می تونه انتخاب خوبی براتون باشه. اما اگه انتظار یه داستان خطی و بی نقص با تمام جواب ها رو دارید، شاید کمی ناامید بشید و تهش با خودتون بگید کاش می تونست بهتر باشه.
شما «سومین روز» رو دیدید؟ نظرتون درباره این سریال چیه؟ دوست دارید تو بخش کامنت ها باهامون درمیون بذارید و بگید کدوم بخشش بیشتر از همه روتون تاثیر گذاشت!
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "سریال سومین روز: معرفی و نقد کامل (آیا ارزش دیدن دارد؟)" هستید؟ با کلیک بر روی فیلم و سریال، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "سریال سومین روز: معرفی و نقد کامل (آیا ارزش دیدن دارد؟)"، کلیک کنید.